اولین حرکتی که کردی و گلشن به وضوح دید
سلام عشق خاله دیشب که تولد من بود و خیلی بهمون خووش گذشت و دست همگی درد نکنه که یه بار دیگه لطف و محبت شون رو به من نشون دادن ، خیلی دوستشون دارم امروز مامانیت صبح باهام تماس گرفت ولی چون خیلی کار داشتم ، نتونستم تلفنش رو جواب بدم ، ولی الان که خسته و کوفته از سرکار رسیدم خونه ، باهاش تماس گرفتم ، بنده خدا کمی هم بیحال و کسل بود ولی گفت صبحی میخواسته به من بگه که دیشب ساعت 1:30 ، تو مشغول وول خوردن و بازی توی دلش بودی که ناگهاااان اولین تکونی که مامانیت تونسته به وضوح از روی شکمش ببینه رو خوردی ! کلی هم ذوق و شوق داشت و بهم گفت که اینو بیام اینجا و برات ثبت کنم ! منم با اینکه خسته بودم ، ولی اومدم و برات نوشتم چون خیلی برای من و ب...
نویسنده :
خاله شبنم
14:40
یه حرف کوشولو از قول مامان گلشن به نی نی عزیز
هدیه ی خاله شمایل به نی نی خوشگل مون
هدیه های خوشگلی که خاله شمایل جوون خوشگل و با سلیقه ، زحمت کشیده و برای تو خریده عزیزممم من عاشق کفشات شدم ! خیلییی نازن ...
نویسنده :
خاله شبنم
20:40
عکسهای مربوط به جشن عروسی سارا جوون
شووک نگراان کننده و سورپرایز این روزای ما !!!
عزیز دل خاله شب عروسی سارا جوون و آرش ، مامانیت اومد که خونه ی ما بخوابه چون بابائیت شب کار بود و قرار بود که صبح بیاد دنبال مامانیت تا برگردن خونه ی خودتون ساعت سه شب بود که خوابیدیم و ساعت 6 صبح هم بود که من بیدار شدم و باید میرفتم سر کار و نگار هم می بایست آماده میشد و به مدرسه میرفت !!! نمیتونی تصوووررررر کنی که چقدر خسته و کوفته بودیم ! مامانیت فردای روز عروسی ، نوبت چکاپ داشت و باید مطب میرفت تا معاینه بشه ! اینم بگم که مامانیت زیادی داره حساسیت نشون میده و نه تنها باعث نگرانی خودش که حتی باعث ترس و نگرانی همه ی ما هم شده !!! خلاصه بگم که صبح قبل از اینکه بره خونه ، رفته بهداشت و از خانوم ماما خواسته که معاینه اش کنه...
نویسنده :
خاله شبنم
19:20
جشن عروسی سارا جوون
سلام عشق خوشگل خاله روز شنبه 26/ بهمن /1392 ، عرووسی سارا ی عزیز و آرش جان بوود که حسابیی بهمون خوش گذشت ! از شادی ای که اون شب داشتیم هر چقدر بگم کم گفتم و نمیتونی تصور کنی که بعد از مدتهااااااا ، چقدر روحیه گرفتیم و چقدددرررر بهمون خوش گذشته با اینکه عروسی با یک هفته تاخیر برگزار شد اما همه چیز عالی و بسیار خووب ، پیش رفت ! من که نتونستم مرخصی بگیرم ولی خدا رو شکر مامانیت همه ی کارهای قبل از عروسی رفتن رو به خوبی مدیریت کرد از نوبت گرفتن برای آرایشگاه و خوشگل شدن تا ست کردن لباس و کفش همه ی ما ، مامانیت باهامون همکاری کرد و نظر میداد و بابت این همه زحمتی که کشید ، همینجا ازش قدردانی میکنم حالا از روز عروسی برات بگم ! صبح ع...
نویسنده :
خاله شبنم
18:52
احوالات این روزای مامانیت
سلام خوشگل خاله اینروزای مامانیت خیلی خوش و خرم داره میگذره ! همه ی ما و مخصوصا مامانیت واسه اومدنت به این دنیا ، لحظه شماری داریم میکنیم عزیزم این روزا مامانیت حسابی درگیر آماده شدن خودش و ماها برای جشن عروسی سارا جوون هست که بنا به دلایلی با یک هفته تاخیر ، فردا ، یعنی شنبه 26 بهمن برگزار میشه ! مامان گلشن جونت ، بعد از آماده شدن خودش ، افتاد دنبال من واسه آماده شدن برای جشن عروسی و بعدشم به ترتیب خاله شیرین و خاله شمایل رو برای آماده شدن ، مدیریت کرد اساسی ! باید بگم با چنان وسواس و دقتی مشغول انجام این کار شده که من حسابی در تعجب موندم از کاراش ! آخه معمولا اینهمه حساسیت واسه رفتن به جشن و مهمونی از...
نویسنده :
خاله شبنم
12:38
بعد از مدتها مامانیت اومد پیش ما !!!
سلام عزیز دلم این چند روز مامانیت حساااابیییی درگیر آماده شدن برای عروسیی سارا جوون هستش لباساشو تهیه کرده و از اونجائیکه تو توی دلش هستی و یه ذره همچین بگی نگییی تغییر سایز پیدا کرده ، داده اندازه زدن براش و خلاصه حسابی آماده ست ! مرتب هم با من تماس میگیره که تو چیکار کردی ؟! آماده شدی ؟! چی میپوشی ؟! و ... خلاصه وقتی دید من و خاله شیرین مثل خودش آماده و حاضر نیستیم ، دست به کار شد و دیروز بعد ازظهر پا شد و اومد خونه ی ما . اول از همه مشخص کردیم که چی بپوشیم و بعدشم من رو هل داد توی بازار !!! تا کفش بخرم ! آخه من هی بهانه میاوردم که کفش مناسب برای لباسم ندارم و ... خلاصه یه کفش ناناز خریدم و بعدشم رفتیم واسه شب حنابندون ، ل...
نویسنده :
خاله شبنم
21:33
جشن عقد راحیل جوون
سلام ناناز خاله عزیزم روز جمعه جشن عقد دختر عموی ناز و خوشگل ما و در واقع بهتر بگم خواهر کوچولوی ناناز ما ، راحیل جوون بود دقیقا از جمعه شب با همه ی خستگی که از جشن داشتم ، اومدم و میخواستم مطلب بذارم اینجا که هر سری بعد از اینکه کلی مینوشتم ، همه ی نوشته ها موقع ثبت ، میپرید !!! چند روزی بود که مامانی گلشنت هوس دمپخت عدس با سالاد کرده بود و از اونجاییکه برای رفتن به جشن قرار بود از خونه ی ما آماده بشیم و بریم ، واسه همین مامانیت از صبح اومد اینجا و خاله شیرین عزیز هم زحمت کشید و یه دمپخت عدس با گوشت بسیااار خوشمزه درست کرد که مامانیت لب به گوشت نزد و غذای ساده رو با سالاد میل کرد . بعدشم که آماده شدیم و غروب راهی منزل عمو ک...
نویسنده :
خاله شبنم
21:21