رویای گــلشـن

جشن عروسی سارا جوون

1392/12/1 18:52
نویسنده : خاله شبنم
172 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق خوشگل خاله

روز شنبه 26/ بهمن /1392 ، عرووسی سارا ی عزیز و آرش جان بوود که حسابیی بهمون خوش گذشت ! از شادی ای که اون شب داشتیم هر چقدر بگم کم گفتم و نمیتونی تصور کنی که بعد از مدتهااااااا ، چقدر روحیه گرفتیم و چقدددرررر بهمون خوش گذشته

با اینکه عروسی با یک هفته تاخیر برگزار شد اما همه چیز عالی و بسیار خووب ، پیش رفت ! من که نتونستم مرخصی بگیرم ولی خدا رو شکر مامانیت همه ی کارهای قبل از عروسی رفتن رو به خوبی مدیریت کرد

از نوبت گرفتن برای آرایشگاه و خوشگل شدن تا ست کردن لباس و کفش همه ی ما ، مامانیت باهامون همکاری کرد و نظر میداد و بابت این همه زحمتی که کشید ، همینجا ازش قدردانی میکنم

حالا از روز عروسی برات بگم ! صبح عروسی من سر کار بودم ، نگاری مدرسه بود ، خاله شیرین مرخصی گرفته بود و رفت خونه ی شما تا ظهر ساعت یک با مامانیت برن آرایشگاه !

من با سرعت هر چه تماممم کارهای مربوط به شرکت رو به پایان رسوندم ، ساعت یازده و بیست دقیقه بود که با ذوووق با مامانت تماس گرفتم که کارهای شرکت تموم شد و دارم میرم که اجازه ی نگار رو از مدیریت مدرسه بگیرم و ناهار بخوریم و ما هم بیاییم آرایشگاه کهههه وقتی با این همه عجله از این سر شهر راه افتادم به سمت مدرسه ی نگار ، با چنااااان ترافیک سنگین و عجیبی روبرو شده بودم که نمیدونستم باید چیکار کنم ! فکر کنم 45 دقیقه ای شد که توی این ترافیک وحشتناک گیر افتاده بودم و ماشین ها بی حرکت شده بودن !!! بالاخرههه وقتی رسیدم مدرسه ، رفتم داخل و دیدم بلههههه بچه ها رو بردن پارک و هنووووز برنگشتن ! کارد میزدن به من خون درنمیامد ! چون آرایشگر تاکید کرده بود ساعت 13:30 باید توی سالن می بودیم و حالا من هنوووز منتظر نگار بودم که تااازه از پارک برگرده ! بماند که باید ناهار میخوردیم و دووش میگرفتیم و لباسامون رو برمیداشتیم و دوباره راه می افتادیم دقیقا اون سر شهر !!! مامانیت هم یکی دو بار تماس گرفت ، که جواب دادم ولی دیدم دیگه نمیشه جوااب داد ! فقط پیغام دادم شما آماده بشید ، ما هم خودمون رو میرسونیم ! فکر کنم بنده خدا نگار توی 10 دقیقه یا شایدم کمتر ، دوش گرفت ! حالا اومدیم توی پارکینگ میبینم که نمیتونم با کفش پاشنه بلند رانندگی کنم !!!

دوباره برگشتم بالا صندل راحتی پوشیدم که راحت باشم !!! بالاخرهههه رسیدیمممم آرایشگاه ! مامانیت و خاله شیرین تقریبا آماده شده بودن

هر چقدر بگم که خانوم آرایشگر ، چه اندازه سلیقه به خرج داده بود و مامانیت رو اساسیییی خوشگل کرده بود ، کم گفتم ! یعنی هیچوقت اینقدر مامانت تغییر نکرده بود و زیبا نشده بود !

خدائیش خیلی آرایشگر خوش سلیقه ای بود

خاله شیرین هم خیلی خووب آرایش شده بود

من مونده بودم و خاله شمایل و نگاری که فقط موهاش رو باید درست میکردن

من به قدری خسته بودم که روی یکی از صندلی های سالن دراز کشیدم و یه چرتی زدم و همش میگفتم آخه من چه جوری تا شب از خستگی دوام بیارممم ؟؟؟!!!

بالاخره هممون خوشگل موشگل شدیم و هوا دیگه تاریک شده بود و سریع رفتیم آتلیه که به درخواست مامانت یه عکس خانوادگی بگیریم و مامانیت هم عکس بارداری بگیره

آتلیه و عکس گرفتن رو هم به سرعت برق و باااد پشت سر گذاشتیم و من همش نگران جای پارک برای ماشین بودم ولی خدا رو شکر وقتی رسیدیم به تالار ، متوجه شدیم با اینکه خیلییییی دیر شده بود اما هنوز کسی نیامده بود

جشن عرووسی توی طبقه ی هشتم برج آی تی ، در رستوران گردان امپراتور برگزار شد

پدر آرش جان هم بودن و ما وقتی رسیدیم از فرصت سوء استفاده کردیم و چند تا عکس هم خودمون گرفتیم که تا آماده شدن عکسهای آتلیه ، این عکسا رو هم داشته باشیم که ایشالا میام و همه رو برات میذارم عزیز دلم

خلاصه مهمونا خیلی دیر و یکی یکی تشریف آوردن و عرووس و داماد هم با اینکه کاملا آماده بودن ولی باید منتظر میشدن تا همه میامدن بعد تشریف میاوردن توی تالار

خیلیییی شب به یاد موندنی ای برای همه ی کسانی که توی این جشن حضور داشتن ، رقم خورد

سورپرایز اون شب ، یکی از خواننده های معروف بودن که اساسیییی سنگ تمام گذاشت و مثل یه کنسرت بسیاااار شاااااد ، برنامه اجرا کردن

همه چییزززز بسیااار عاااالی بود از پذیرایی تا رقص و پایکوبی و شادی تا صمیمیت و مهربونی سارا جوون و آرش عزیز

به قدری به تک تک مهمونا خوش گذشته بود که همه در پایان و برای خداحافظی از عرووس و داماد ، صمیمانه ازشون تشکر میکردن که باعث شدن اینهمه بهشون خوش گذشته باشه

مامانیت و خاله شیرین و خاله شمایل و من ، روزهای به یاد موندنی ای با خانواده ی عمو کوروش  و مخصوصا سارا ی عزیز داشتیم . تمام دوران کودکی ما با هم سپری شده همونطور که قبلا هم گفتم ، اصلا به غیر از اینکه بگم ما با سارا خواهر هستیم ، چیزی دیگه نمیتونم بگم

همه ی ما از صمیم قلب برای سارا ی عزیزم و آرش عزیز ، آرزوی خوشبختی و عاقبت به خیری داریم

ایشالا که تا ساااالیان ساااال این زوج زیبا و خوشبخت ، بهترین لحظات عمرشون رو با هم بگذرونن

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)