شووک نگراان کننده و سورپرایز این روزای ما !!!
عزیز دل خاله
شب عروسی سارا جوون و آرش ، مامانیت اومد که خونه ی ما بخوابه چون بابائیت شب کار بود و قرار بود که صبح بیاد دنبال مامانیت تا برگردن خونه ی خودتون
ساعت سه شب بود که خوابیدیم و ساعت 6 صبح هم بود که من بیدار شدم و باید میرفتم سر کار و نگار هم می بایست آماده میشد و به مدرسه میرفت !!! نمیتونی تصوووررررر کنی که چقدر خسته و کوفته بودیم !
مامانیت فردای روز عروسی ، نوبت چکاپ داشت و باید مطب میرفت تا معاینه بشه ! اینم بگم که مامانیت زیادی داره حساسیت نشون میده و نه تنها باعث نگرانی خودش که حتی باعث ترس و نگرانی همه ی ما هم شده !!!
خلاصه بگم که صبح قبل از اینکه بره خونه ، رفته بهداشت و از خانوم ماما خواسته که معاینه اش کنه و صدای قلب تو رو بشنوه که بعد از معاینه ، ایشون به مامانیت فرمودن که صدای قلب رو نمیشنون !!!
من سرکار بودم که مامانیت با صدای گریههههههه تماس گرفت که صدای قلب بچم شنیده نمیشه !
من رو بگی قلبم داشت از جا کنده میشد ! خاله شیرین اومده پیشم . با ترس و دلهره به خاله شیرین هم گفتم ! دل توی دل هیچکدوممون نبود ! از ترسم با داد و بیداد به مامانیت گفتم یعنیییی چییییی هر دقیقه و هر روووززززز پا میشی میری برای معاینه ! این چه وضعشههههه؟؟؟!!!!
خلاصه مامانیت با دستیار خانوم دکتر تماس گرفت و ماجرا رو برای ایشون تعریف کرد که خبر خوشحال کننده این بود که نگران نباش چون دستگاه های مراکز بهداشت ، از رده خارج هستن و اعتباری بهشون نیست و قرار شد عصری سر وقت مقرر ، بره به مطب و معاینه بشه که خدا رو شکر خانوم دکتر بعد از معاینه گفتن که هیچ جای نگرانی نیست و اعتباری به دستگاه های معاینه ی مراکز بهداشت نیست
و اما خبر خوشحال کننده !!!
28/بهمن ماه ، اولین تکونای تو شروع شد و تو توی دل مامانیت ورجه وورجه کردیییییییی
خانوم دکتر به مامانیت یاد داده بود که برای اینکه تکونای تو رو توی دلش احساس کنه ، باید چای داغ و شیرین بخوره و روی پهلو بخوابه تا بتونه تکوون خوردن تو رو تووی دلش احساس کنهههه
که خوشبختانهههه این اتفاق در تاریخ 28 / بهمن ساعت 23:30 به وقوع پیوست و مامانیت با کلی ذوق و شوق این خبر رو به ما هم داد