رویای گــلشـن

لباسها و وسایل گلشید جان

گلشید خاله سلام عزیزم روز جمعه کلی کار انجام دادیم توی تاپیک قبلی چند تا عکس از مامانیت توی این مقطع از بارداریش گذاشتم اینروزا مامانیت بخاطر بیمارستان رفتن های مکرر و سونوگرافی و معاینات مکرر خیلییی کسل و خسته ست ایشالا وقتی تو به آغوش بیای ، تمام این لحظات و خستگی ها رو فراموش میکنه ! من مطمئنم عزیزم یه سری از لباسهایی که تهیه کردیم واست رو عکساهاش رو آماده کردم که برات بذارم این تاپ و شورت خوشگل رو عمو یاور زحمت کشیدن و جداگانه به همراه یه پیراهن خیلییی شیک و خوشگل روی سیسمونی تو گذاشتن که حالا دقت کردم یادم رفته از پیراهنت عکس بندازم ولی قول میدم حتما اینکارو کنم     عکس زیر ، یک...
15 ارديبهشت 1393

آخرین نظر پزشک مامانیت

سلام عشق خاله اینروزای ما ، بسیااار دارهههه با استرس و تشنج بسیااار میگذره چون همه ی ما نگران سلامتی تو و مامان گلشنت هستیم مامان گلشنت هم نگران سلامتی تو هست مامانت اینروزا باید با دقت زیاد تحت نظر باشه خانوم دکتر بهش گفته هر سه روز یک بار باید نوار قلب جنین ( که تو باشی ) ، رو کنترل کنن و هفته ای یک بار هم باید یه سونو که فکر کنم اسمش NST  هست ، بده که از تکوون خوردن های تو خیال شون راحت باشه و حرکات تو رو مرتب زیر نظر داشته باشن طبق نظر خانوم دکتر ، هنوز ریه های کوچولوت تکمیل نشده و باید دو هفته ی دیگه هم صبر کنیم بعدش تست بگیرن که ریه هات تکمیل شده یا نه ، اونوقت تو رو به این دنیا بیارن خانوم د...
12 ارديبهشت 1393

گلشید عزیزم مقاومت کن !

همین دیروز بود که کلی خوشحال شدیم بابت اینکه دکتر به مامانت گفت اوضاع خودت و بچه ت نرمال شده و می تونی بری خونه به شرط استراحت مطلق ! ما هم خوشحال و در تماس مرتب با مامانیت که خیال مون لحظه به لحظه راحت باشه ! خاله شیرین بنده خدا چه توی این چند روز با مامانیت توی بیمارستان همراهش بود چه وقتی مرخص شدین ! ولی خب اونم باید بخاطر کارش برمیگشت خونه ! دیروز عصر به خاله شیرین میگفتم ایکاش زودتر این روزا بگذره که دیگه از بس نگرانی هامو توی دلم دارم میریزم ، حس خفگی و بغض و ترس برای یک لحظه رها نمیکنه من رو ! اونم گفت منم همینطور ! بماند کابووس های شبانه ی من و مامانیت ! من سرکار یک لحظه خیالم راحت نیست ! مامانیت که اینهمه آرامش خودش رو حفظ ...
9 ارديبهشت 1393

رفع خطر

گلشید خوشگل و نازم خیلیییی نگران سلامتی خودت و مامانیت بودیم هممون وای از ساعتهای اولی که روز جمعه توی بیمارستان پشت سر گذاشتیم !!! دیگه هرگز دلم نمیخواد اون لحظات تکرار بشه بنده خدا خاله شیرین مثل یه دختر حرف گوش کن نشسته بود توی راهروی بیمارستان که حراست چیزی بهش نگه ! منم توی راهروی زایشگاه مدااام قدم میزدم و فکر کنم 10 بااار شد که آیفون بخش رو فشار دادم که خانووم بالاخره چی شد ؟! یعنی از پرسنل بیمارستان به شدت عصبانی هستم ! یه منشور زدن توی راهروهای بیمارستان که حقوق بیمار رو مشخص میکنه ولییی من که ندیدم پرسنل رعایت کنن این قضیه رو ! حالا چون خودشون روزی چندین مورد حاد می بینن براشون عادی شده ولی ما که ممکنه هر لحظه اتفا...
8 ارديبهشت 1393

عجله ی تو برای به دنیا آمدن !

عزیز دلم دیشب بعد از اینکه از کنسرت برگشتیم خونه ی ما ، چون من خیلی حالم بد بوود با مامانیت نرفتیم خونه ی شما ولی بهش قول دادم اگر فردا یعنی امروز ، حالم بهتر شد ، حتما برای تزئینات اتاق تو ، بریم خونه ی شما ! خلاصه از صبح با مسج از قول تو شروع کرد و بعدشم که دید جواب ندادم ، تماس گرفت ، منم خواااب خوااااب بودم ولی بیدار شدم و بهش گفتم باهاش تماس میگیرم ، بعدش دیگه بیدار شدم و با خاله شیرین هماهنگ کردیم که بریم خونه ی شما . یه صبحونه ی مفصل آماده کردم و جای همگی خالی نووش جان کردیم ، بعدشم وسایل رو جمع کردیم که بیاییم خونه ی شما و به مامانیت هم قول داده بودم که حتما همین امروز ، مطالبی رو که نگذاشته بودم توی نی نی وبلاگ رو ، حتما حتما ...
5 ارديبهشت 1393

کنسرت دکتر محمد اصفهانی در اهواز

گلشید جان دیروز به مناسبت روز مادر و روز زن ، با یه تاخیر چند روزه ، در اهواز و کنار رود کارون جشن بزرگی با عنوان  مادر خوبی ها از طرف شهرداری شهر اهواز و با پشتیبانی شرکت نفت و شرکت حفاری برگزار شد و به همین مناسبت از آقای دکتر محمد اصفهانی خواننده بسیار محترم و خوش صدا و مشهور هم دعوت به عمل آورده بودن که کنسرت برگزار کنن ما هم توی این فکر بودیم که بریم یا نریم ، منم شدیدا سرماخوردم به طوری که از شرکت بهم مرخصی دادن که برو خونه و استراحت کن ! بالاخره ساعت 18:30 تصمیم گرفتیم که بریم و چون احتمال میدادیم شلوغ بشه ، ساعت هفت بود که رفتیم ! جشن طبق اطلاعیه هایی که در سطح شهر زده بودن ، ساعت 8 شب برگزار میشد ! وقتی رفتیم هنوز تعدا...
5 ارديبهشت 1393

چند تا از عکسهای مامانیت در دوران بارداری

این عکس تقریبا مربوط میشه به اوایل دوران بارداری مامانت که یه روز تعطیل رفته بودیم جاده ی صنایع فولاد و کلی هم بهمون خوش گذشت     اینجا بزرگ تر شدی توی دل مامانیت   اینجا نوروز هست و دیگه واسه خودت خانمی شدی توی دل مامانیت   ...
5 ارديبهشت 1393

تهیه ی وسایل و چیدمان اتاق تو

عزیز خاله داریم یواش یواش به تاریخ به دنیا اومدنت نزدیک میشیم مامانت واسه شروع ماجرا ، اول از همه لوازم بهداشتی تو رو خرید ، مارک mother care پرده ی اتاقت هم روز چهارشنبه ی همین هفته که پشت سر گذاشتیم ، بابات نصب کرد که انصافا باید بگم رنگ و روی اتاقت خیلی تغییر کرده می مونه تزئینات اتاقت که چند روز پیش من و مامانت و نگار رفتیم بازار و یه سری استیکر های خوشگل خوشگل خریدیم که من قول دادم آخر همین هفته که امروز باشه ، با کمک مامان گلشنت ، نصب شون کنیم و خلاصه اینکه این روزا ، لحظه لحظه شون داره برامون سخت میگذره و ما بی تاب اومدن هر چه زودتر تو هستیم بعدا میام و عکس وسایلت و اتاقت رو حتما برات میذارم به امید خدا ...
5 ارديبهشت 1393