یه خبر مهم
سلام عزیز دل خاله
پیرو اون معاینه ای که مامانیت بعد از نوار قلبت شد ، به سونوی بیوفیزیکال ارجاع شد ، دیروز که دوشنبه مورخ 29/02/1393 بود ، توسط آقای دکتر پورترکان این سونوگرافی انجام شد ! موقعی که سونو رو انجام داده بودن ، دکتر به مامانیت گفته بود این ضربان و این حرکات بسیااار ضعیفه ! و حتی گفته بود که خیلیی از مرگ و میرهای جنین ها ، بخاطر افت قند خون مادر هست ! این در حالی بوود که پزشک مامانت اکیدا خوردن بستنی رو برای مامانت ممنوع کرده ! دکتر موقع انجام سونو به مامانیت گفته بود باید کمی بستنی بخوری تا از خواب بیدار بشه جنینت !
باید بگم که مامانیت با ترس و لرز بستنی رو خورده بود چون از دکتر خودش در این زمینه می ترسید !!!
وقتی بستنی خورده شده بود ، تو شروع کرده بودی به وول خوردن و بازی کردن ! دکتر به مامانیت گفته بود خانوم روزانه سه بار در حد کم بستنی بخور تا دکترت به تشخیص روز زایمانت برسه !!! و البته گفته بود که اگر من بخوام نظر بدم این بچه باید از شکم شما ظرف همین یکی - دو روز ، در بیاد !
خلاصه مامانیت برگشته بود خونه و با دستیار دکتر خودش تماس گرفته بود و ایشون گفته بود که گلشن جان از من نشنیده بگیر ولی خانوم دکتر میخواد بازم روز زایمانت رو عقب بندازه و به نوعی داره دچار تشخیص ناصحیح و به نوعی سردرگمی توی تعیین تاریخ زایمانت میشه !!!
گلشن هم عصبانی با من صحبت کرد که میرم بهش میگم اگر نمیخواد بچه رو دربیاری ، من به فکر یه پزشک دیگه باشم و از این حرفا ! بهش گفتم اول برو ببین چه نظری میده بعد از دیدن این سونو و خیلی منطقی باهاش صحبت کن و اگر صحبت هاش قانعت نکرد ، اون موقع میریم پیش یه پزشک خیلی خووب که رییس کمیته ی مرگ و میر جنین ها هم هست !
دکتر مامانیت به محض اینکه سونو رو دیده بود ، گفته بود : اُ اُ این بچه باید بزودی دربیاااد و به مامانیت گفته بود که یا ساعت 12 امشب یا 5 صبح فردا برو و بستری بشو و منم ساعت 6:30 میام که سزارین رو انجام بدیم !
خلاصه که ما هم دیشب اومدیم خونه ی شما و سریع تخت و گهواره و کارهایی که باقی مونده بود رو روبراه کردیم و الان هم میخوایم بریم که مامانیت بستری بشه واسه به دنیا اومدن تو !
آره عزیزمممم تو قراره در این تاریخ به دنیای ما پا بگذاری !!!
قطعا برای همه مون تاریخ 30 / اردیبهشت / 1393 ، یه روز به یاد ماندنی خواهد بود
روزی که تو به آغوش ما خواهی آمد
بعد از اینهمه استرس ها و اتفاقاتی که توی این هشت ماه افتاد ، بالاخره تو داری به دنیا میای عزیزمم
لازمه از دوستانی که اینجا توی این مدت در کنارمون بودن ، و توی شرایط و لحظات سختی که داشتیم ، دوستانه و خواهرانه دلداری مون میدادن و همراهی مون میکردن ، صمیمانه از طرف خودم و خواهر عزیزم گلشن ، قدردانی و تشکر کنم !
گلشن از همگی تشکر ویژه داره و همچنین گفت به همه بگم : التماس دعا دارم
ممنون از دعاهای خیری که توی این مدت نثار ما کردید
امیدوارم شادی هاتون پایدار باشه و همینطور شادی های ما
دیگه باید برم که آماده بشم برای رفتن بیمارستان
خدانگهدار همگی و به امید دیدار مجدد خیلیی زود انشاالله