رویای گــلشـن

اندر احوالات این دو هفته !!!

1392/9/29 19:52
نویسنده : خاله شبنم
197 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نی نی خوشگل خاله یا شایدم زشتوک خاله

این مدت به شدت تنبلی کردم واسه مطلب گذاشتن برای تو ! دقیقا دو هفته ی پیش ما یه مهمونی دوستانه ترتیب دادیم که دوستای خاله شیرین اومدن از 5 شنبه شب تا جمعه غروب و خیلی هم خوش گذشت ، کلی گفتیم و خندیدیم و خوش گذروندیم

البته مامانت قبل از ناهار رفت و همه رو در شوک گذاشت که چرا این موقع ؟!!!

منم که از فرداش به شدت درگیر کار بودم و طبق معمول ماموریت نیمه ی دوم ماهم شروع شد و تقریبا یک هفته ای از مامانت بیخبر بودم و هر از گاهی تلفنی در حد کم با هم مکالمه میکردیم !!! جمعه ی گذشته هم که به مناسبت سالگرد درگذشت مادر ، رفته بودیم آرامستان و اونجا مامانیت رو دیدم ! البته سالگرد مادر روز 5شنبه بود ولی چون من ماموریت بودم و نمی تونستم به موقع برسم ، واسه همین مامانت و خاله ها و من تصمیم گرفتیم با یک روز تاخیر مراسم رو برگزار کنیم . این هفته هم که پشت سر گذاشتیم ، عمو ی تو از اصفهان اومده خونه ی شما چون یکسری کار اداری داره و دیشب هم زن عموت و پسر عموی کوچولوت اومدن و فعلا مامانت کلی وقتش پر هست .

روز 5شنبه 21 آذر هم زندایی سمیرا ی مهربون زحمت کشیدن و واسه ی مامانت کوفته برنجی درست کردن و خلاصه کلی زحمت ویار مامانت رو داره میکشه ! تو هم که معلومه مثل مامانت شکموئییییی ! زنداییی سمیرا جوون به مامانت گفته که یه سری کارهای خوشگل دستی برای نی نی تو راهی که تو باشی داره آماده میکنه ! اینم بهت بگم که زندایی سمیرا بسیار هنرمند هستن

امروز هم من تدارک پختن دیزی رو دیده بودم ولی نمیدونستم مهمانهای مامانت ، دیشب میان ! خلاصه تو و مامانت موفق به خوردن دیزی نشدین که نشدین ! فاصله ی خونه هامون هم خیلی زیاده و فرصت نشد که ببرم واسه مامانت ! منم خیلی خسته بودم چون امروز هم با اینکه جمعه بود ، سر کار بودم ! حالا ایشالا یه فرصت دیگه ! مامانت هم که حالا حالا ها درگیر مهمانها هست و نمیتونه بیاد اینطرفا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان الناز
2 دی 92 2:35
بلندترین شب سال هم خورشید را ملاقات خواهد کرد و این یعنی بوسه گرم خداوند بر صورت زندگی وقتی همه چیز یخ می زند. یلدا مبارک
خاله شبنم
پاسخ
مرسی عزیزم یلدای شما هم خجسته ایشالا البته با تاخیر