اندر احوالات امروز من
سلام عزیز مادر
می دونم به خاطر اینکه من دیروز حالم خوب نبود اذیت شدی ولی امیدوارم حالا که من بهتر شدم ، تو هم خوب و سرحال باشی
می دونم که دیروز خیلی اذیت شدی و حسابی بهت گرسنگی دادم ! مامانی رو ببخش
قشنگ مادر امروز خاله شیرین با زن دایی سمیرا صحبت میکرد و زن دائی گفت که خیلی برای مامانی دعا می کنه که خدا یک فرشته قشنگ به مامانی بده و بعد هم من باهاش تماس بگیریم که خبر خوشحال کننده رو بهش بدم !
وقتی خاله شیرین اینو بهم گفت ، تصمیم گرفتم که این خبر خوشحالی رو بهش بدم آخه هنوز به خیلی ها نگفتم که تو توی دل من هستی !
با زن دائی سمیرا تماس گرفتم و بهش گفتم که من یه نی نی خوشگل دارم و اون هم که اولش فکر کرد باهاش شوخی میکنم ، باورش نشد ولی وقتی فهمید که این خبر راست هست کلی ذوق کرد و گفت که از خوشحالی گریه اش گرفته بعد هم گفت اگر که چیزی هوس کردی بگو تا برایت درست کنم و کلی هم سفارش کرد که حواست به این نی نی باشه !