اندر احوالات مامانیت و خودت !

سلام نی نی خوشگلی کوشول موشولووو

با دو روز تاخیر اومدم چون کارام زیاد بود و یه ذره هم مریض بودم

عزیز خاله باید بهت بگم که روز چهارشنبه جواب آزمایش مامانیت اومد و وقتی پزشکش اونو دید گفت که باید سریع بستری بشه بیمارستان و تحت نظر قرار بگیره چون قند خونش به شدت بالا رفته بود و باید تحت نظر پزشک معالجش کنترل میشد

اینم بگم که دکتر خود مامانیت که کارای مربوط به تو و مامانت و مراحل زایمان مامانت رو به عهده داره ، اول یه دکتر دیگه رو برای کنترل سایر مسائل مربوط به دوران بارداری مامانت در نظر گرفته بود ولی از اونجایی که ایشون برنامه سفر در پیش داشتن و از طرفی دیگه ، بیمارستانی که میرفتن ، بسیار نامطلوب بود و واقعا با این شرایط مامانت ، رفتنش به اونجا ممکن بود زبونم لال برای همه ی ما ، با از دست دادن تو مواجه بشه ، به همین خاطر سریعا پزشک معالج مامانیت رو تغییر دادن و از این به بعد آقای دکتر مالکی مسائل مربوط به دیابت دوران بارداری مامانیت رو تحت نظر خواهند داشت !

این روزا ی مامانیت با استرس و نگرانی سپری شده چون یک بارداری ناموفق رو پشت سر گذاشته و برای همین اصلا دلش نمیخواد تا به تو کوچکترین آسیبی وارد بشه

از چهارشنبه که مامانیت توی بیمارستان بستری شد ، سعی کردیم تا جایی که امکانش هست ، تنهاش نذاریم بابا مهردادت که مرتب بهش سر میزنه و منم که شب رفتم و یه ساعتی رو پیشش بودم اما نگهبان بخش های بستری اجازه نداد که خاله شیرین بیاد و با مامانیت ملاقات داشته باشه منم چند تا عکس از مامانت و خودت که توی دلش هستی ، گرفتم تا اینجا برات به یادگار بذارم

امشب هم که باز یکی دو ساعتی رو پیشش بودم و کلیییی توی این شرایطش نگران این قضیه هست که مبادااا من توی وبلاگت چیزی رو از قلم بندازم یا ننویسم یا تنبلی کنم یااااا ... فکر کنننن !!!

بنده خدا مامانیت که دستاش خیلی کبود شده از بس خانوم پرستارای مهربون توی گرفتن آزمایش ، رگ های دستش رو آسیب زده میکنن !!! ولی از اونجایی که تو براش خیلی مهم هستی ، اصلا به این قضایا اهمیتی نمیده

ولی من دیدم که دستش درد میکرد و یه ذره اذیت بود ! ایشالا زوود زووودددد خوب میشه و هر چه سریعتر از بیمارستان مرخص میشه ! عکسا رو هم که اینجا برات میذارم تا ببینی که چقدددررررر کوشول موشول بودی