رویای گــلشـن

جشن عقد

1392/8/11 16:48
نویسنده : خاله شبنم
171 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نی نی خوشگلی خودمون ماچ بغلماچ

عزیزم دیروز یعنی جمعه 10/آبان/1392 ، جشن عقد پسرعمو ی مامانیت بود هورا

بر خلاف همیشه که مامانیت خیلی برای شرکت کردن توی جشن و مهمونی های خانوادگی ، اکتیو نیست ، این سری با کلی ذوق و شوق ، مهیای رفتن به جشن بود ابرو

مراسم از ساعت 18:30 منزل عمو کوروش شروع میشد که ما دقیقا سر وقت اونجا حاضر بودیم

کلی خوش گذشت و دیدار تازه کردیم با اقوام که تقریبا چند وقتی بود ندیده بودیمشون و کلی عکس و بزن و بکوب و برقص و شادی داشتیم البته چون مامانیت هنوز اعلام نکرده که تو توی دلش هستی ،  و از طرفی هم نگران این بود که خدای نکرده آسیبی نبینی ، واسه همین دیشب نقش عکاس و فیلمبردار رو ایفا کرد و نی نای نای ( رقص ) نکرد !!! نیشخندزبان

تو هم نی نی خوبی بودی و مامانیت رو اذیت نکردی و ساعت 21 هم بود که همگی رفتیم رستوران هتل هدیه واسه شام و دوباره برگشتیم منزل عمو جان! آخرشب هم خسته و کوفته برگشتیم خونه ی فسقلی شما و ما وسایل مون رو جمع و جور کردیم و بعد از سه روز اطراق خونه ی شما رو به قصد خونه ی خودمون ترک کردیم چون دیگه باید بریم سر کار و نگاری هم که باید بره مدرسهههه

 

راااستیییی یه نکته ی خنده دار از مامانیت بگم که کلی من رو به تعجب و خنده واداشت !!! از اونجایی که دختر عمو سارا متخصص رادیولوژی و سونوگرافی هستن و خیلی هم در مورد گلسا ( فرشته ای که خدا خیلییی خیلییی زود از مامانیت گرفت ) ، به مامانیت راهنمایی و مشاوره میداد ، مامانیت دیشب از فرصت سو استفادههه کرد و وسط جشن و موقع صرف شام که دختر عمو سارا بیشتر وقت رو کنار ما بود و گپ و گفت میکردیم و ... عکسهای سونوگرافی که خانوم دکتر گرفته بودن و داده بود دست مامانیت ، رو نشون سارا جون میداد و میگفت به نظرت ، نظر پزشکم صحیحححح هستتتت و کلیییی حرفای اینجوری دیگهههه :)):)):)) خنده فکر کنننننن !!!

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)