تو یه نی نی 5 هفته ای هستی ...
عزیز دلم مامانیت امروز طبق نظر خانوم دکتر ، رفته بود برای چکاپ و تعیین تاریخ سن توی کوشولو موشولو !
بعد از اینکه خانوم دکتر سونو کرده بود مامانیت رو ، گفته بود یه نی نی 5 هفته ای توی دلت هست ! هوووررررراااااا
عزیزم دلم میخواد زودتر به دنیای ما پا بذاری مامانیت از راه مطب دکتر اومد اینجا کلی هم خسته و کلافه بود !
منم تازه رسیده بودم و داشتم ناهار میخوردم اون موقع از عصر !
خلاصه اینکه مثلا خواستم مامانیت رو شاد کنم چون همیشه دستپخت من رو دوست داره مخصوصا اسپاگتی هایی که میپزم رو دوست داره ولی عزیزم همه چیز ناگهان به هم ریخت چون من نمیدونستم توی غذای زن باردار نباید آویشن بریزم مامان گلشنت هم با کلی ولع و اشتها اومد اسپاگتی رو بخوره که هنوز نخورده گفت توی این آویشن ریختی ؟! گفتم بله چطور که مامانیت گفت خطر سقط جنین داره و شام نخورد !
منم کلی از دست خودم دلخور شدم که چرا این قضیه رو نمیدونستم !
هر کاری هم من و خاله شیرین کردیم که از رستوران غذا بگیریم تا مامانیت گرسنه نمونه ، قبول نکرد که نکرد و منم شام نخوردم و خیلی ناراحتم از اینکه این اتفاق افتاد !!!
الان هم آماده شده و نشسته چون بابائیت داره میاد دنبالش ، حالا مامانیت میخواد با بابائیت امشب رو برن و رستوران شام بخورن
اینم از عکس 5 هفتگی تو که مثل یه نقطه می مونی