اولین شبی که تو و مامانیت کنار هم خوابیدین
سلام عشق خاله
گلشید جوونم امروز روز تعطیله و منم گوش شیطون کر بعد از مدتها کار فشرده و سنگین ، امروز رو توی خونه بودم
دیشب رییسم تلفنی به هممون گفت حسابییی استراحت کنید که خستگی این مدت از تنتون دربیاد ولی من بهش گفتم من اهل زیاد خوابیدن نیستم
ولی راستشو بخوای خودمم باورم نمیشه که تا نزدیک به ساعت 11 صبح خوابیدم !!!
وقتی هم که بیدار شدم هنوز صورت نشسته با مامانیت تلفنی حرف زدم که داشت از تو تعریف میکرد
مامانیت گفت اینو بیام بنویسم و من هنوز از رختخواب درنیومده لپ تاپم رو برداشتم و روشن کردم که از احساسات مادر و دختری شما دو تا بنویسم برات
مامانیت گفت :
اون شبی که دم دمای صبح رسیدیم تهران و یکراست از فرودگاه رفتیم بیمارستان نه ، شب بعدیش ، اولین شبی بوود که توی بخش یه تخت بزرگ بهمون دادن که هر دو تا مون روی اون بخوابیم
تعریف کرد که تو پهن شدی روی تخت و مثل کاکتوس دست و پاهاتو باز کردی و خوابیدی و مامانیت هم یه گوشه ی تخت واسه خودش جا پیدا کرده بود !
حالا ایناش بماند که تو تپل مپل خاله هستی و عشق منی و هر کاری دوست داشتی میتونی انجام بدی بشرطی که عاقلانه باشه !
مامانیت میگفت اونشب یه حس آرامش خاصی بهم دست داده بوود !
میگفت احساس امنیت و آرامش خاطر داشتم
از اینکه نفس تو به صورتش میخورده ، ذوق داشته
از اینکه اینقدر به تو نزدیک بووده بعد از این همه مدت ، احساس آرامش بهش دست داده بوده و خودش میگفت تا صبحححح آروومممم یه خوااب سیری کرده بوده !
اینو باید بهت یادآور بشم که مامان گلشنت خوابش خیلی سبکه و خیلییی هم کم میخوابه ! توی دوران بارداریش که گاهی اوقات شب تا صبح بیدار بود و روزا هم نمیخوابید
ولی فکرشو بکن اونشب تو و اون در کنار هم یه خوواب آرومی داشتید
گلشن میگفت اصلا نفهمیدم کی صبح شد ! فقط وقتی بیدار شده بوده دیده تو بهش زل زدی و داری نگاش میکنی
میگفت یه نگاه خاصی بهم میکرد که خودم اشک تو چشام جمع شده بود
میگفت اون لحظه حس مادری بهم دست داد که این بچه ی منه ! دختر منه ! من مادر شدمممم !!!
الهی بگردم که شرایط بهش اجازه نداده بود 12 روز بفهمه مادر شده !!!
تو و مامانیت 12 روز بعد از تولدت تونستید در کنار هم بخوابید و به همدیگه حس مادر و فرزندی تون رو انتقال بدید
یه چیزی دیگه هم برام تعریف کرد که الان برات میگم
مامانیت میگفت :
اون روز روی تخت که دراز کشیده بودین ، تو یه کمی پایینتر از مامانیت بودی ولی میگفت تقریبا هم سطح بودیم
میگفت که تو همش زل زده بودی بهش و برای اینکه میخواستی دقیق مامانیت رو نگاه کنی ، چشماتو بالا گرفته بودی که بتونی خووب نگاش کنی
گلشن میگفت وقتی این صحنه رو دیدم کلیییی قربون صدقت رفتم و آوردمت بالاتر که راحت باشی و چشمای خوشگلت اذیت نشن
اینو دیروز واسم تعریف کرده بود
نمیدونی چه حسی بهم دست داده بود !!!
گلشید قشنگم ایشالا وقتی اینا رو بخوونی خودت میدونی هممون چه عشقی نسبت بهت داریم
عاشقتم عزیزم