مثل همیشه لطف خدا شامل حال ما شد ! ( اولین های امروز گلشید )
سلام ... سلام ... سلاممم
گلشید نازنینم ، دختر مقاوم و پر قدرت ما ، خیلیییی خوشحالممم که تا حالا مقاومت کردی و داری به سمت بهبودی پیش میری
دوستان نازنینم ، از همه تون کمال قدردانی رو دارم که توی این روزا و لحظات سخت و دلگیر و وحشتناک ، با دعاهای خیرتون ما رو همراهی کردین و بهمون تسلی میدادین
خبرهای خووبی دارم که یکی یکی اینجا بازگو میکنم
اول از همه اینکه امروز صبح حدود ساعت 9 بود که گلشن باهام تماس گرفت و با صدای لرزان و گریه آلوود و خنده که اون لحظه واقعا نمیدونستم توی چه شرایطی هست و چه اتفاقی افتاده ، بهم گفت که شبنمممم شبنمممم گلشید داره بدون اکسیژن و بدون هیچگونه کمکی ، داره خودش نفس میکشه !!!
وااای خدااا باورم نمیشد که !!! فقط من گریه میکردم و گلشن از پشت خط گریه میکرد و من تند تند میگفتم یا خدا ازت ممنونیمم
خداایااا شکرت
گریه م بند نمیومد که !
این در حالی بوود که داشتیم مقدمات سفر گلشید رو به تهران آماده میکردیم چون ساعت 13:40 به سمت تهران پرواز داشتن
ولیییی متاسفانه تیمی که قرار بود گلشید قشنگمون رو توی این پرواز همراهی کنن ، مورد تایید پزشک ایران ایر واقع نشد و پرواز رو از دست دادن !
البته اینم بگم که تا یکساعت مونده به پرواز شدیدا در تلاش بودیم که یه پرستار دیگه پیدا کنیم بلکه به پرواز برسن اما نشد که نشد !
جا داره همینجا از دوستان خیلی خوبمون که واقعا توی این لحظات مثل یه عضوی از خانواده ی ما ، دلسوزانه در حال پیگیری و تلاش برای پیدا کردن پرستار بودن ، چه از اهواز چه از تهران ، مراتب قدردانی رو به جای بیارم . از آقای عطائی عزیز و از آقای میربد عزیز و همینطور از آقای صبوری بزرگوار سپاسگزارم که سنگ تموم گذاشتن
به هر حال به یاری خدا پرواز امروز رو از دست دادن ولی به یاری خدا فردا شب گلشن و همسرش و گلشید کوچولوی عزیزمون ، عازم تهران هستن
حالا نکته ی دیگه هم اینجاست که فردا صبح گلشید رو از بیمارستان اهواز مرخص میکنن ولی باباش میگه بذاریم توی بیمارستان بمونه که خیال مون راحت باشه و از طرف دیگه گلشن میگه دوست دارم قبل از اینکه ببریمش تهران ، ببریمش خونه ی خودمون بعد بریم تهران ! حالا تا فردا ببینیم چی پیش میاد !
خبر خووب بعدی که براتون دارم اینه که قبل از ظهر بوود که توی یکی از تماسهایی که با گلشن با هم داشتیم ، یهو گفت خاله شبنممم من امروز شیر خوردممم !!!
پروردگارا باورم نمیشد این یکی خبر رو !
از خوشحالی روی پاهام بند نبودم !
فقط میگفتم خدایا شکرت ! خدایا قربون محبتت ! خدایا ازت ممنونم از اینهمه لطف و بزرگیت
توی این یازده روز فقط یک بار به گلشید شیر داده بودن اونم شیر خشک ! که متاسفانه چون حالش خووب نبود ، دکتر گفته بود تا اطلاع ثانوی بهش شیر داده نشه و اطلاع ثانوی امروز بود که دکتر دستور داده بود بهش هر سه ساعت یکبار 10 میلی شیر داده بشه
دفعه ی قبلی از طریق لوله ای که به معده ش وصل بود بهش شیر داده بودن و این بار از طریق سرنگ
گلشن میگفت نمیدونی چطوری با سر و صدا شیر رو میخورد و مزه مزه میکرد !
خدا رو شکر با اینکه توی این مدت گلشن به علت شرایط جسمانی گلشید ، نتونسته بود از شیر خودش بهش بده ، ولی هنوز شیرش قطع نشده و گلشن گفت یه ذره یه ذره تونستم شیرم رو بگیرم تا بتونیم بهش شیر خودم رو بدیم ! ولی با اینحال از طرف بیمارستان بهش گفتن که شیر خشک هم باید بهش داده بشه !
حالا خوشبختانه گلشید شیر اول مادرش رو تونست بخوره ! که اینم کلی جای شکرگزاری داره !
گلشن دیگه امروز سر از پا نمی شناخت ! صبح زود بهم گفته بود از شدت استرس تا صبح توی خونه راه میرفته و خواب به چشم ندیده ! ولی امروز از این اتفاق ها به قدری هیجان زده شده بود که میخواد تا آخر شب توی بیمارستان بمونه و به گلشید شیر بده !
یه کار دیگه هم که امروز انجام داده بود این بوود که خودش برای اولین بار پوشک گلشید رو تعویض کرده بود !
برام تعریف کرد که وقتی وارد بخش شدم ، پرستار بهم گفت اومدی بمونی و گلشن هم تایید کرده ، پرستار هم بهش گفته بود پس بیا پوشک بچت رو عوض کن ! گلشن برام گفت که اولش میترسیده ! ولی در نهایت با موفقیت تونسته از پس این کار هم بربیاد
اینم از روز خووبی که پشت سر گذاشتیم
دوستای خووب و دوست داشتنی من ! از همه تون ممنونم که با دعاهای خیرتون ما رو همراهی کردین ! بازم ازتون التماس دعا دارم
خدایا به خاطر اینهمه بخشندگی و بزرگواریت تو رو شکر می گویم
از اینکه خواهرم رو دوباره امید به زندگی دادی ازت ممنونم
از اینکه یه بار دیگه در اوج نا امیدی ما ،
بهمون یادآوری کردی که مثل همیشه با ما هستی و هوامون رو داری ازت ممنونم
خدایا خیلی بزرگی ! قربون اینهمه بزرگیت بشم
مرسی تنهامون نمیذاری