اولین باری که مامانیت بغلت کرد
گلشید قشنگم سلام
امروز مامانیت و بابات و عمه مژگانت دنبال کارهای اعزامت به تهران بودن
سرکار بودم که مامانیت تماس گرفت باهام و گفت شبنمممم برای اولین بااار بچه ام رو بغل کردممم !!!
چه حس قشنگی بهش دست داده بود
گفتم چطور شد که برام تعریف کرد گفت توی بخش بودم که میخواستن ملافه ی تخت گلشید رو عوض کنن ، گفت کارگر بخش بهم گفت شما بچه رو بغل کن تا من ملافه ش رو عوض کنم !
گلشن برام گفت : اولش می ترسیدم بغلش کنم ! مامانیت ترسیده بود که مبادا آنژوکت و سرم ها ازت قطع بشه !
ولی گفت نمیدونی چقدررر نرممم بود ! گفت که خیلییی آروممم به خودم نزدیکش کردم !
گلشید جونم ! مامانیت بغلت کرده بود ، به خودش نزدیکت کرده بود ، بووت کرده بوود !
من میتونم این حسش رو درک کنم
از خدا می خوام این حسش رو براش تا سالیان ساااال نگه داره
وقتی میخوای شیر بخوری به امید خدا بغلت می کنه
وقتی بزرگ میشی میخوای بری مدرسه ، بازم بغلت می کنه
ایشالا دانشگاه رفتنت رو که می بینه بغلت می کنه
وای خدا ! هر کدوم از این بغل ها یه حس خاص و قشنگ داره !
ایشالا این احساسات مادر و دختریه تو و مامانیت تا سالیان سال پایدار باشه
براتون آرزوهای قشنگ و خووب می کنم دختر قشنگ ما